حادثه ای ناگوار باز هم زلزله...
سلام هموطن!
اینجا اذربایجان است, سر ایران..
یک عمر جک گفتی سکوت کردم,خر گفتی حرفی نزدم
بیگانه حمله کرد بابک را دادم,جنگ شد باکری ها را دادم..
...رضا زاده و دایی و ساعی شادی را به خانه هایتان اوردند
ولی باز گفتی و گفتی گفتی..
هموطن! اینبار نه از جنگ خبر است نه از چیز دیگری!
خانه ام ویران شده و پدر و مادر و خواهرو برادرم زیر اوارند..
----------------------------------------------------------
اینجا اذربایجان است, سر ایران..
یک عمر جک گفتی سکوت کردم,خر گفتی حرفی نزدم
بیگانه حمله کرد بابک را دادم,جنگ شد باکری ها را دادم..
...رضا زاده و دایی و ساعی شادی را به خانه هایتان اوردند
ولی باز گفتی و گفتی گفتی..
هموطن! اینبار نه از جنگ خبر است نه از چیز دیگری!
خانه ام ویران شده و پدر و مادر و خواهرو برادرم زیر اوارند..
----------------------------------------------------------
این نخستین بار نیست که هم میهنان خود را در حادثه ای چنین خانمان سوز از دست می دهیم و چه تلخ می اندیشیم که آخرین بار نیز نخواهد بود...
من هم این حادثه رو به هم میهنان عزیز و بخصوص مردم غیور و بازماندگان حادثه زلزله در شمال غرب کشور تسلیت عرض میکنم...

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 3:2 توسط محمدرضا عزیزی
|
چه رفته است که امشب سحر نمیآید